عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 20 دی 1392
بازدید : 130
نویسنده : جهان پسند

داستانی کوتاه اما شنیدنی و خواندی که آموزه هایی را در این داستان می آموزید این از کتاب کاشکی هنوز مدرسه می رفتیم به قلم قدسی قاضی نور می باشد.

قسمتی از داستان:

 

یکهو چشمش به من افتاد و حرفش را برید.

 

کم آنچه را که باید بفهمم فهمیدم.بابای بیچاره ام هیچوقت زندگی نکرد.بعد از چند روز از مدرسه در آمدم.یعنی دیگر نمی شد که بروم اما همیشه از دور می ایستم و بچه ها را که به مدرسه می روند تماشا می کنم.کاشکی هنور هم مدرسه می رفتم،آقا ناظم گوشم را می کشید و آقا معلم جریمه ام می کرد.همیشه دلم می خواهد جلو بروم و با بچه ها و آقا معلم حرف بزنم اما رویم نمی شود.داستان را به طور کامل در ادامه مطلب می توانید ببینید.

 

 



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , کاش هنوز مدرسه می رفتیم , کاشکی مدرسه ها باز بود , داستانی از مقدسی قاضی نور , داستان های شنیدنی , داستان های آموزنده ,
تاریخ : چهار شنبه 18 دی 1392
بازدید : 270
نویسنده : جهان پسند

بسم الله الرحمن الرحیم

در این متنی که برای شما بینندگان عزیز پست شده است برای شما داستان دوست خدا یعنی ابراهیم(ع) و نمرود را به تصویر کشیده ایم که فایل برای دانلود کتاب هم درحال آماده سازی می باشد که در روزی مشخص عرضه خواهد شد اما در این داستان پیامبر ابراهیم و جنگ وی با نمرود نقل شده است و همچنین نام پدر و تمامی مشخصات حضرت ابراهیم در این متن آورده شده است.

قسمتی از داستان:حضرت ابراهیم را در جلوه بزرگان شهر احضار کردند.از او پرسیدند:«آیا تو بت ها را شکسته ای و به خدایان ما توهین کرده ای حضرت فرمودند:«خیر این کار،کار بت بزرگ است.»نمرود گفت:«بت ها که قادر به حرکت نیستند



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های مذهبی , زندگینامه/سفرنامه , ,
:: برچسب‌ها: ابراهیم خلیل الله , حضرت ابراهیم , پیامبر ابراهیم , داستان ابراهیم خلیل الله , داستان حضرت ابراهیم , خلیل خدا , داستان حضرت ابراهیم(ع) , پیامبران اولوالعزم , جد انبیاء , داستان نمرود و ابراهیم(ع) , داستان حضرت ابراهیم و نمرود ,
تاریخ : سه شنبه 10 دی 1392
بازدید : 167
نویسنده : جهان پسند

داستانی کوتاه اما شنیدنی و خواندی که آموزه هایی را در این داستان می آموزید این از کتاب کاشکی هنوز مدرسه می رفتیم به قلم قدسی قاضی نور می باشد.

قسمتی از داستان:

 

صدای سرپرست را شنیدم که می گفت:چه می گفتی؟خوب دل داده بودی قلوه  گرفته بودی. پسرک آرام گفت:چیزی نمی گفتم،آشنای قدیمی بود.

 

سرپرست گفت:بر سرکارت،پول نمی گیری که با آشناهای قدیمی درد دل کنی.پسرک برگشت و توی صورتم نگاه کرد.مثل بچه آهو نگاه می کرد.........قسمتی از داستان است می توانید کامل آن را در ادامه مطلب بخوانید

 



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , مثل بچه آهو نگاه می کرد , کاشکی مدرسه ها باز بود , داستانی از مقدسی قاضی نور , داستان های شنیدنی , داستان های آموزنده ,
تاریخ : یک شنبه 1 دی 1392
بازدید : 189
نویسنده : جهان پسند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بهلول درنزدخلیفه

روزی بهلول پیش خلیفه«هارون الرشید»نشسته بود،جمع زیادی ازبزرگان خدمت خلیفه بودند،طبق معمول،خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد.در این هنگام صدای شیعه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد.خلیفه به مسخره به بهلول گفت:

برو بین این حیوان چه می گوید،گویا با تو کار دارد.

بهلول رفت وبرگشت وگفت:این حیوان می گوید:مرد حسابی حیف از تو نیست با این خرها نشسته ای.زودتر از این مجلس بیرون برو.ممکن است که خریت آن ها در تو اثر کند.

الاغ عمرش را به خلیفه داد

بهلول روزی پای پیاده بر جاده ای می گذشت کاروان خلیفه (هارون الرشید)با جلال وشکوه آشکار شد.خلیفه خواست،با او شوخی کند.

گفت:موجب حیرات است که تو را پیاده می بینم!پس الاغت کو؟بهلول گفت:همین امروز عمرش را داد به شما.

 ارزش هارون الرشید از نظر بهلول

روزی هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت.

خلیفه از بهلول پرسید:«اگر من غلام بودم چه قدر ارزش داشتم؟

بهلول گفت:«50 دینار»

هارون برآشفته گفت:«دیوانه،لنگی که به خود بسته ام فقط 50 دینار می ارزد.

بهلول گفت:«من هم فقط لنگ را قیمت کردم وگرنه خلیفه که ارزشی ندارد.

شکار هارون الرشید

روزی هارون الرشید وجمعی از درباریان به شکار رفته بودند.بهلول نیز با آن ها بود.آهویی در شکار گاه ظاهر شد.خلیفه،تیری به سوی آهو افکند ولی تیرش به خطا رفت و آهوگریخت.

بهلول فریاد زد:احسنت.خلیفه بر آشفت گفت:مرا مسخره می کنی؟  

بهلول گفت:احسنت من برای آهو بود نه برای خلیفه.

گول زدن داروغه

داروغه بغداد در میان جمعی مدعی شد که تاکنون هیچ کس نتوانسته او را گول بزند.بهلول هم که در آن جا حضور داشت.

به داروغه گفت:گول زدن تو بسیار آسان است ولی به زحمتش نمی ارزد.

داروغه گفت:چون از عهده بر نمی آیی چنین می گویی.

بهلول گفت:افسوس که اینک کار مهمی دارم وگرنه به تو ثابت می کردم.

داروغه لبخندی زده گفت:برو و پس از آن که کارت را انجام دادی بر گرد و ادعای خودت را ثابت کن.

بهلول گفت:پس همین جا منتظر بمان تا بر گردم،و رفت.یکی دو ساعتی داروغه منتظر ماند اما از بهلول خبری نشد و آنگاه داروغه دریافت که چه آسان از یک دیوانه گول خورده است.



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , زندگینامه/سفرنامه , رمان , ,
:: برچسب‌ها: داستان بهلول , بهلول دیوانه , بهلول و هارون الرشید , داستان های طنز بهلول , بهلول , زندگی نامه بهلول , پند های بهلول ,
تاریخ : شنبه 30 آذر 1392
بازدید : 110
نویسنده : جهان پسند

بسم الله الرحمن الرحیم

داستانی کوتاه اما شنیدنی و خواندی که آموزه هایی را در این داستان می آموزید این از کتاب کاشکی هنوز مدرسه می رفتیم به قلم قدسی قاضی نور می باشد.

قسمتی از داستان:

وقتی به مدرسه رسیدم،توی دفتر لوله ی عجیبی بود.گویا روز قبل،بعد از زنگ آخر اصغر شیشه یکی از کلاس ها را شکسته بود و پدرش را به مدرسه خواسته بودند.....ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , اصغر هم همین را می گوید , کاشکی مدرسه ها باز بود , داستانی از مقدسی قاضی نور , داستان های شنیدنی , داستان های آموزنده ,
تاریخ : پنج شنبه 28 آذر 1392
بازدید : 160
نویسنده : جهان پسند

بسم الله الرحمن الرحیم

داستانی کوتاه اما شنیدنی و خواندی که آموزه هایی را در این داستان می آموزید این از کتاب کاشکی هنوز مدرسه می رفتیم به قلم قدسی قاضی نور می باشد.

قسمتی از داستان:

توی بساط کتابفروش های کنار خیابان که تعداد کتابها بی شمار و همه جور بود  بساط کوچک پسر بچه ای توجهم راجلب کرد.چون فقط پنج تاکتاب بچه هاجلوش بود،همین.

نزدیکش شدم و کتاب هایی را که نداشتم خریدم..........ادامه مطالب



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , کاش صمد بود , کاشکی مدرسه ها باز بود , داستانی از مقدسی قاضی نور , داستان های شنیدنی , داستان های آموزنده ,
تاریخ : چهار شنبه 27 آذر 1392
بازدید : 202
نویسنده : جهان پسند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این بار برای شما دوستان عزیز داستان کشتی نوح  را آورده ایم تا به صورت آنلاین در ادامه مطلب آن را بخوانید و عبرت و پندهای مختلفی را بگیرید و همچنین با پیامبران الهی که برگزیده ترین انسان هستند با آنها بیشتر آشنا شوید.

قسمتی از داستان:همه مردم کافر شده بودند وبه جای خداوند یکتا،بتهایی ازسنگ وچوب را می پرستیدند.در میان بت ها دو بت یغوث ویعوق از همه محبوب تر بودند.آن ها یغوث را آفریننده زمین......ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های کودکانه , داستان های مذهبی , زندگینامه/سفرنامه , ,
:: برچسب‌ها: داستان حضرت نوح , داستان پیامبران , زندگی نامه ی بزرگان , پیامبران الهی , کشتی نوح , پیامبران اولوالعزم , کشتی بزرگ نوح , داستان کشتی نوح , داستان نوح(ع) , پیامبر نوح(ع) , حضرت نوح(ع) ,
تاریخ : دو شنبه 25 آذر 1392
بازدید : 346
نویسنده : جهان پسند

کودکان عزیز حتما که داستان حضرت ایوب را شنیده اید و می دانید که ایشان به صبر و بردباری معروف هستند با اینکه خداوند حضرت ایوب را مورد آزمایش سنگین قرار داد اما وی گوش به حرف شیطان رجیم نسپارد و تن به ناشکری به خدا نداد با هم داستان پیامبر ایوب را می بینیم تا از آن درس های بزرگی ار بگیریم.

قسمتی از داستان:ایوب ازپیامبران بزرگ خداوندبودودرسرزمین یمن زندگی می کرد.اودارای مال وثروت فراوان بودوگله های گاو وگوسفندواسب وچراگاه های بسیاروباغ هاوگندم زارهای پهناورداشت.ولی باوجوداین ثروت ها،مانندمردم فقیرزندگی می کرد...



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های کودکانه , داستان های مذهبی , زندگینامه/سفرنامه , ,
:: برچسب‌ها: داستان حضرت ایوب , داستان پیامبران , زندگی نامه ی بزرگان , پیامبران الهی ,
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
بازدید : 176
نویسنده : جهان پسند

داستان یک ماهی نقره ای باهوش است که یک ماهی غول پیکر به شهرک این ماهی حمله می کنند و آن ها با اتحاد و همکاری آن غول را از بین می برند برای شنیدن این داستان لطفا به ادامه مطالب روی ببرید.

قسمتی از داستان:یکی بود یکی نبود.در یکی از دریا های روی زمین،ماهی باهوش و زیبایی زندگی می کرد که رنگش نقره ای بود و این ماهی باهوش بالهای سرخی داشت.در روزی از روز ها دریا صاف و آرام بود.کف دریا پوشیده بود.....



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های کودکانه , ,
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
بازدید : 269
نویسنده : جهان پسند

جدیدا یک بخش باز شده است و این هم اولین مطلب است.

علل گرایش نوجوانان به اینترنت

علل جذب و گرایش نوجوانان و جوانان به اینترنت را می توان له شرح زیر بیان کرد.

1-قابلیت های جذب اینترنت:ویژگی های جذاب اینترنت برای نوجوانان عبارتند از:

الف)وب سایت ها:که مجموعه ای از اطلاعات،سرگرمی و تعامل در یک مکان منحصر به فرد را در اختیار کاربران قرا می دهد.

ب)موتور های جستجو:موتور های جست وجو از منابع وب اندکه می توان از آنها برای جست وجو درباره ی تمامی مسائل و موضوعات مورد نظر استفاده کرد.

ج)گپ خانه:سایت های خاصی اند که اجازه می دهند نوجوانان وجوانان مکالمه های آتی داشته باشند.اتاق های گفتگو، معمولا بر حسب موضوع یا هدف گفتگو کننده تقسیم شده اند.

د)ارسال پیام های آتی:نرم افزار خاصی که به طور عمده نوجوانان از آن برای ارسال پیام های آتی به کسانی که دارای همان نرم افزارند،استفاده،کنند.

هـ)صفجه های اطلاعات:نرم افزاری است که اجازه می دهد نوجوانان سوال ها و اطلاعات خود را با موضوع های خاصی ارسال می کنند.

و)پست الکترونیکی:نرم افزاری است که توسط آن می توان پیغام های خود را به نشانی های مشخص فرستاد یا دریافت کرد.

ز)وبلاگ ها:وب سایت خاصی است که فرد می تواند افکار،احساسات و کارهای خود را در آن جا به رشته ی تحریر در آورد و از آنها نگه داری کند.

2-پر کردن اوقات فراغت:یکی از علل مصرف بالای اینترنت درمیان نوجوانان و جوانان،پر کردن اوقات فراغت است؛زیرا امکانات ورزشی یا تفریحی به اندازه ی کافی در اختیار آنان قرار ندارد.اکثر خانواده ها نیز این امر استقبال می کنند که نوجوانان درخانه ودرکنارآنهابایک کامپیوترواشغال خظ تلفن سرگرم باشند،غافل ازاینکه درصورت استفاده نامناسب ازاینترنت،آثارمنفی ومخرب‌آن به مراتب بیش ترازبسیاری سرگرمی های دیگراست.

3-فرارازخودوناکامی های زندگی:اینترنت برای بسیاری ازنوجوانان وجوانان پناهگاهی است که ازمشکلات،دردهاورنج های خودبه آن روی می آورندوبه عنوان یک مامن وابزارسرگرم کننده به آن نگاه می کنند.

4-عدم شکل گیری هویت مطلوب درنوجوانان،وجودشکاف های اجتماعی،شکاف بین نسل هاونیزازهم پاشیدگی تعاملات بین والدین وفرزندان،ازدیگرعلل گرایش نوجوانان به استفاده ازاینترنت می تواندباشد.

آسیب های ناشی ازاینترنت

نوجوانان باتوجه به بی تجربگی یاکم تجربگی،که پیاژه بدان اشاره می کند،ونیزویژگی های خاص دوره ی نوجوانی،به شدت درمعرض آثارمخرب ومنفی اینترنت قراردارند.این آثارسلامت جسمی وروانی انسان آنات راموردتهدیدقرارمی دهد.دراین قسمت به بررسی برخی ازآسیب های ناشی ازاینترنت می پردازیم.

1-افترا و آزار و اذیت:در این حالت،رمز پست الکترونیکی برخی از افراد فاش می شود و با استفاده از پست الکترونیکی آنان نامه هایی به بستگان و کسانی که نشانه های پست الکترونیکی آنان موجود است فرستاده می شود که گاه محتوای آنها توهین آمیز بوده،به تیرگی روابط فرد مورد نظر با دیگران منجر می شود.در این خصوص،بحث تلفیق تصویر برخی از افراد با تصویر های مستهجن و فرستادن آن ها برای دوستان،آشنایان نیز مطرح می شود.در این جا،افراد ممکن است مورد تهدید یا توهین توسط اشخاص ناشناس هم قرار گیرند.از این نکته نباید غفلت کرد که چه با آزار و تهدید کامپیوتری،مثل مزاحمت جسمی،ممکن است مقدمه رفتاری جدی تر باشد که می تواند زمینه ی بروز خشونت های فیزیکی تلقی شود.

2-کلاه برداری:یکی از جرم های سنتی که از طریق سیستم ها و شبکه های رایانه ای و اینرتنت به طور مکرر به وقوع می پیوندد،کلاه برداری است.از مصادیق بارز آن که در چند سال گذشته در ایران بسیار مشاهده شده است،موسسه هایی از قبیل گلد کوئست ئ شرکت های هرمی است که بخش اعظم فعالیت هایشان از طریق اینترنت صورت می گیرد.این گونه موسسات در واقع پول مردم را جمع کرده،به خارج از کشور می فرستند که نظام قضایی و پلیس با آن ها برخورد می کنند.البته گه گاه مبالغی به برخی از اعضا پرداخت می شود تا آنها بتوانند مبلغ فعالیت هایی باشند که دیگران در بیرون از مرز های از آن منتفع می شوند.

3-انتشار تصاویر مستهجن و صحنه های فجیه:یکی از آسیب های روانی-اجتماعی اینترنت،نمایش تصاویر غیر اخلاقی است که از این طریق در معرض دید نوجوانان ما قرار می گیرد و نتیجه ای جز افسردگی و فشار های روحی و روانی برای افراد ندارد.علاوه بر تصاویر مبتذل و مستهجن باید به تصاویری که از حوادث ناگوار یا صحنه هایل فجیه در معرض مشاهده کاربران اینترنت واقع می شود نیز اشاره کرد.تماشا این تصاویر خشونت بار تهدیدی بزرگ برای سلامت روانی نوجوانان و جوانان ماست و موجبات بروز رفتار های خشونت گرایانه را در آنها پدید می آورد.در کنار این تصاویر،باید به مطالب و نوشته هایی درباره ی مسائل جنسی اشاره کرد که بعضا نادرست و غیر علمی بوده،اطلاعاتی را در اختیار نوجوانان قرار می دهد که منجر به آسیب های جسمی و روانی و انحرافات جنسی و اخلاقی می شود.

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
تاریخ : یک شنبه 19 آبان 1392
بازدید : 207
نویسنده : جهان پسند

بسم الرحمن الرحیم

 

الاغ تنها

 

الاغی تنها در روستایی پیش پیرمرد و پیرزنی زندگی می کرد الاغ های اطراف از او می ترسیدند زیرا اخلاق درستی نداشت و کم حرف می زد زمانی که حرف هم می زد ابرو هایش را به طرف بالا می کشید و چشمانش برق خاصی پیدا می کرد و صدایش کلفت می شد به گونه ای که هر کس آن را می شنید از ترس فرار چه عرض کنم نزذیکش هم نمی آیدو به خاطر همین تنهای،تنها بود و هیچ وقت با کسی به درستی هم صحبت نمی شد و از بوی گند پهن هایی که به بدنش چسپیده بود حتی کسی نزدیک او هم نمی آمد چه پرست در چشمان آبگوشتی و نقلیش نگاه کند از دیگر ویژگی های این الاغ،جدی بودنش بود.می گویند:یک روز این الاغ که بچه بود در مجلسی حضور داشت که در آن مجلس رفیق پدر این نر الاغ،با زبان بجه به او گفت:عزیزم دالی چه کال می کنی؟چند سالته؟این پسرک نره غول که هر چه دربارش بگم کمه جواب داره:مثل خر حرف نزن تو که الاغی.مانند شیر مثل من  حرف بزن.اما من کی هستم که دارم این داستان ها را برای شما می گویم داستان جالبی من برادر زاده این الاغم که این داستان ها را از پدرم که برادر این الاغ باشد به خاطر سپردرم.در روستا ما مدرسه الاغ ها نیست پس به آن روستا می روم تا با زندگی با عمویم در آنجا مشغول به تحصیل نیز باشم.حال نمی دانم با آن خان عموم از دست این اخلاق بدش به کدام دره فرار کنم.

قسمت اول:آشنایی

دوستان چشمتان روز بد نبیند که من الاغ چه بدی ها که در مقابل این خر نچشیدم شاعر می گوید:

خران گر کسی تو هین کند............به بود خر بمیرد آن نبیند.

این داستان ادامه دارد.........



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های کودکانه , ,
:: برچسب‌ها: الاغ تنها ,
تاریخ : پنج شنبه 16 آبان 1392
بازدید : 393
نویسنده : جهان پسند

روزی روزگاری دردهکده ای،آسیابانی زندگی می کردکه یک الاغ داشت.این الاغ سال های سال،روزتاشب بارهای سنگین راجابه جاکرده بود.وقتی که اوخیلی پیرشدودیگرقادربه کارکردن نبود،اربابش ازبه اوخودداری کردوگفت:ماغذای اضافی برای یک الاغ به دردنخورنداریم.حالاهرجاکه دلت می خواهدبرو،واورابیرون کرد.الاغ هم به جای ماندن وازگرسنگی مردن دهکده ی قدیمی اش راترک کرد.الاغ همان طورکه بی هدف قدم برمی داشت فکرکرد،پیرشدن خیلی غم انگیزه،دراین موقع اوسگ پیری رادیدکه کنارجاده درازکشیده وخیلی خسته به نظرمی آمد،الاغ پرسید:مشکلی برای شماپیش آمده رفیق؟سگ جواب داد:راستش قدیم ها منو سلطان شکار دهکده صدا می زدن،اما الآن آنقدر پیر شده ام که دیگر نمی توانم شکار کنم بنابراین وقتی اربابم دهان بدون دندان بدون دندان منو دید،بیرون کرد.............................................ادامه مطلب

 

 

ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان های کودکانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان الاغ باهوش ودزدان ترسو ,

صفحه قبل 1 ... 22 23 24 25 26 ... 27 صفحه بعد

وبسایت کتابخانه مجازی 92-93

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 83
بازدید ماه : 83
بازدید کل : 6744
تعداد مطالب : 532
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com