- فکر نمی کردم یه روز توی این وضعیت ببینمت … – آره .. آره .. درسته که من اون فرشته ی پاک نبودم … درسته که من اون الهه ای که دنبالش بودی نبودم … اما دوستت دارم لعنتی … هم تو رو … و هم آترا رو … فریاد کشیدم : – دیگه اسم اونو نیار .. می فهمی ؟ نمی خوام اسم ِ اونو از زبون تو بشنوم …! + خدآیا … من مَردم … می دونم … اما … گاهی مثل ِ دختر بچه ی چهار ساله ای که عروسک ِ مو طلایی اش رو گم کرده ، می خوام بزنم زیر گریه و هق هق کنم … دوست دارم گاهی اونقدر برای از دست رفته هام شونه بلرزونم که لرزش ِ زانوهام حس نشه … من ِ مَرد … یه روزی کوه درد می شم و از زمین و زمان بیزار … تنها چیزی که نیاز دارم ، یه دل سیر گریه اس …