جک شماره اول(تولد منجق خان)
یکی از منجق خان پرسید شما در چه سالی به دنیا آمده اید؟
او گفت:سالی که تو به دنیا نیامده بودی.سال دایناسورها.پدرت را هم اونجا دیدم.
جک شماره دوم(بهترین دوست منجق خان)
روزی منجق خان در حال خرید بود که فردی او را دید.و گفت:دوست من،مرا بیاد می آوری.
او گفت:خیر مگر کیستی؟من تو را نمی شناسم.آن مرد گفت:من بهترین دوست تو بودم. منجق خان
گفت:حالا که چه؟به من چه نفعی می رسه؟او گغت:هیچی فقط می خواستم بهت بگم؟ منجق خان:
دیگه هیچی نگو چون ضایع شدی.
جک شماره سوم(تفنگ)
از منجق خان پرسیدند:تفنگ چیست؟
گفت:اسلحه ای است که از خودش صدا دارد.
گفتند:فقط همین.
منجق خان هم به حرفش ادامه داد و گفت:اصلا همون فشفشه خودمونه.
جک شماره چهارم(منجق خان کلاس چندمی؟)
از منجق خان پرسیدند:کلاس چندمی؟
گفت:همون کلاسی که اگر کلاس های اجداد با هم جمع کنی نرفتند.
جک شماره پنجم(حروف الفبا را نام ببر)
از منجق خان پرسیدند:آیا می تونی حروف الفبا را نام ببری.چندتا است؟
منجق خان گفت:دو تا از الف تا ی
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
,
,
:: برچسبها:
جوک ,
لطیف ,
جدیدترین لطیفه ها ,
بهترین لطیفه ها ,
خنده دار ترین لطیفه ها ,
لطیفه می خواهی بیا ,
دلم لطیفه می خواهد ,
زیبا ترین لطیفه ها ,