فرانسواز ساگان (به فرانسوی: Françoise Sagan) (زادهٔ ۲۱ ژوئن ۱۹۳۵ - درگذشتهٔ ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۴) رمان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی است. ساگان یکی از نویسندگان موج نو فرانسه بود که بهعنوان نماد طغیان جوانان در پاریس بعد از جنگ دوم و شکوفایی عصر اگزیستانسیالیسم توصیف شدهاست. ساگان بیش از ۴۰ رمان و نمایشنامه را خلق کرد. نویسندهای که به قول بسیاری از دوستانش، خود از نوشتههایش مدرن تر بود. اهمیت و شهرت او در واقع از قهرمانان داستانهایش بیشتر بود و به این قهرمانان بیشتر میشد نزدیک شد تا خود او! خود او قهرمان اصلی به حساب میآمد. به گفتهٔ منتقدان ادبی، ساگان گر چه هرگز به عنوان یک نویسندهٔ بزرگ فرانسوی مطرح نشد، اما یکی از پدیدههای نادر ادبیات این کشور در قرن بیستم به شمار میآید.
یک رمان تاریخی از سرگذشت هنر در عصر رنسانس و روابط هنرمندان بزرگ زمان به ویژه لئوناردو داوینچی، میکل آنژ، رافائل و دیگران و شرح حالها… نویسنده این رمان هنری ژان دیوو ادیب و هنرشناس فرانسوی و دارند درجه لورئا از آکادمی فرانسه است. ژان دیوو در این کتاب نیز به سبک چند اثر دیگر خود سرگذشت هنر نقاشی و پیکرتراشی را در عصر رنسانس ایتالیا و قرن پانزدهم و شانزدهم که از نظر هنری در زبان ایتالیایی به «کواتروچنتو» و «چینکوچنتو» معروف اند به صورت یک رمان خواندنی عرضه می کند که البته «رمان - تاریخ» است و به بیان دیگر تاریخ هنر این عصر در قالب یک رمان سرگرم کننده است. دیوو، پیش از این کتاب، رمان تاریخ های دیگری به نام های «بانوان حومه»، «ویولون های پادشاه» و «امپراتور» نوشته است. این کتاب به شرح روابط هنرمندان بزرگ زمان به ویژه، لئوناردو داوینچی، میکل آنژ، رافائل و دیگران پرداخته است. مهدی سمسار مترجم و روزنامهنگار ایرانی بود. مهدی سمسار را از پیشگامان روزنامه نگاری نوین در ایران میدانند. وی در سال ۱۳۸۱ در گذشت و خانواده او در بهار ۱۳۸۵ شمسی اهدای جایزهای به نام جایزه امید را به روزنامه نگاران برتر ایران آغاز کردهاند. حدود ۴۰ اثر ترجمه چاپ شده و در حال چاپ از مهدی سمسار باقی ماندهاست.
این مجموعه در بردارندة ترجمة فارسی هفت داستان است از ادگار آلن پو (1809ـ1849)، شاعر و نویسندة نمادگرای آمریکایی، که از 1838 تا هنگام درگذشت او در گاهنامههای گوناگون ایالات متحد با عنوان Tales of Mystery and Imagination منتشر شد است. در نخستین داستان، “سوسک طلایی”، خواندن رمز نوشته ای که نقش تکهای پوست شده است کشف گنجی پنهان را سبب میشود. در برخی از این داستانها نویسنده به گونهای فلسفة علمی شیفته میشود، چندان که همة نقشمایههای روایت را با اصول این یا آن علم همخوان میانگارد:” نوشتهای که در یک بطری پیدا شد” و سقوط در گرداب مالستروم.” پارهای دیگر در مقولة ” داستانهای شوق و بیم و بیزاری” میگنجد: “چاه و پاندول” ( که وصف بیمارگون هراس روزگاران تفتیش عقاید است)، یا “لیجیا” که در آن چشمهای زنی مرده در چشمهای زنی دیگر زنده میشود ـ و ، به هر حال، همه پر جذبه و خواندنیاند.
رمان فرنگیس/سعید نفیسی/نامه های عاشقانه ای ست....از سوانح مختلف زندگی که عاشق دلباخته ای به معشوق خود نوشته.....این نامه ها اکنده از شور..و بی قراری ست....از 61 نامه ای که نویسنده برای معشوقه ی خود فرستاده...و مجموع انها را داستان کرده...میفهمیم...او معشوقه را در جایی میدیده...که چنین دیوانه وار دل به سپرده ..و ازی سو به ان سو میرود...و شیدای میکند...اما نمیتوان فهمید که وضع معشوقه و عکس العمل او در برابر این عشق بغرنج و بی امان چه بوده....و در سراسر داستان....کوچکترین کنایه ای از پیشنهاد...ازدواج وپایان بخشیدن به این ناله وندبه که قطعا برای هرد. طاقت فرسا شده نیست. نویسنده ینامه ها به این مطلب توجه دارد که چنین عشقی بی سرانجامی لااقل از نظر جامعه و مردم پسندیده نیست......."مردم چه میدانند که من پاک دیده ام...و تو پاکیزه دامنی.....همه از دریچه ی چشمان الوده ی خویش مینگرند...همه عشق را با شهوت میامیزند...همه گمان میبرند که هر دیده ی دلباخته ای که برچهره ی نازنین دلارایی میافتد الوده به هوس است......تو ..تو ان فرشته ی بهشتی که رخساره ی جهان ارایت ..پرستشگاه روح پاک منست....تو چرا میبایست بدین قیدهای جانکاه...بدین نظامات دور از مردمی پای بست باشی......؟من و تو باید دلدادگان و دلبران دیگر را سرمشق قرار دهیم....باید به این مردم هوسران و شهوت پرست بگوییم که عشق ان نیست.. که ایشام پنداشته اند....من وتو چه باک داریم که در حق ما اندیشه ی بد کنند....من وتو باید پرده از روی این قیود بیهوده ی نظام اجتماعی برداریم....به چهانیان بگوییم که دلباخته ی یگدیگریم....و از کسی پروایی نداریم".
بخشی از نقد «منوچهر آتشی» درباره این اثر که در شماره 31 مجله «تماشا» (29 مهرماه 1350) به چاپ رسیده است: فدایی نیا، با آنکه تصویر گر طنز مکرر، و تکرار کننده و دلقک مآبی آدمهاست اما زیر فشار غمی کلاسیک است که دست و پا می زند. زبان او -منسجم و زنده- از اعماق تاریخ ادبیات جان می گیرد. گو اینکه هنوز اول کار است، با تلخگویی و نیشدار زخم زبان زدن، روحی چنان پیر را به نمایش می گذارد که گویی از ظلمات هم برگشته -و طبعا دست خالی.- پیری که ادای جوانی در میآورد. «ما کودکان زود به پیری رسیده ایم» با وجود گریز ها و فرار ها و عبور سرشار استهزاء از لحظه های جدی زندگی، باز هم گیر واقعیتها، یا لحظه های واقعی می افتد و بر چیزی درنگ می کند تا پوسته اش را بردارد و ذات مضحکش بنمایاند. داستان –همچنانکه باید باشد- داستان نیست، ضد داستان است، تداوم ظاهری و پیوند ماجرایی ندارد، هر پاره اش خود قصه ایست از درون، گاه هر چند خطش، و در مجموع تمام نوشته، در اتمسفر طنز گونه و شاعرانه و تا حدودی "ملانکولیک" وحدتی داستانی می یابد، منتها داستانی از درون، که تنها سایه هایی گذران از خارج، از زندگی واقعی بر آن می افتد. این شکل تازه ای از قصه ی ایرانی است که اگر هم قبلا شروع شده باشد، توسط دیگران مثلا باز فدایی نیاست که در آن به جد و به حوصله کار کرده و نمونه ای ارزنده پیش روی ما گشاده است. از لحظه ی عنوان کتاب (که باید تاریخ تولد نویسنده باشد) بنظر می آید که سفری ذهنی را دنبال می کند، تا کجا؟ ما تنها شاید سرگشتگی و گمشدگی او در قلب هیاهوی بیهوده زندگی هستیم.. شاید آخرین پاره ی نوشته تصویر گنگی از فرجام باشد. شاید هم خود نقطه ی آغازی است. علی مراد فدایی نیا جزو امضاء کننده های «مانیفست شعر حجم» و از مهم ترین داستان نویسان فرم گرا در دهه پنجاه است. از او چند کتاب در ایران و یکی دو مورد در خارج از کشور چاپ شده است. وی بر آمده از مهمترین جریان ادبیات جنوب ایران -دهه پنجاه- است. علیمراد سال 1325 در مسجد سلیمان به دنیا آمد، در اردیبهشت سال بیست و پنج، که نام این کتاب نیز از همین روز تولد آمده است. پیش از اینکه داستان بنویسد، شعر می گفته است و به همین خاطر نثر های او به شعراند؛ یا شعرهایی اند که نثر شده اند. علیمراد داستان بلند «حکایت هجدهم اردیبهشت بیست و پنج» را سال 1349 چاپ کرد. سپس مجموعه داستان «برج های قدیمی» و «حکایتها» را همان سال ها بر محوریت مانیفست حجم گرایی چاپ کرد، یا بهتر بگویم در نوشتنشان روی خوشی به این جریان داشت. فدایی نیا ایران را در اوایل دهه پنجاه برای همیشه ترک کرد.
این کتاب فقط یک بار در سال 1333 توسط انتشارات صفی علیشاه منتشر شده و به شدت کمیاب است. پزشکزاد در سال ۱۳۰۶ خورشیدی با اصلیت بهبهانی در تهران زاده شد. وی پس از تحصیل در ایران و فرانسه در رشتهٔ حقوق دانشآموخته شد و به مدت پنج سال در ایران به قضاوت در دادگستری مشغول بود. وی کار نویسندگی را در اوایل دههٔ ۳۰ با نوشتن داستانهای کوتاه برای مجلات و ترجمهٔ آثار ولتر، مولیر و چند رمان تاریخی آغاز کرد.ايرَج پـِزِشکزاد از طنزپردازان ایرانی نيمهٔ دوم قرن بيستم است. او بیشتر به خاطر خلق رمان «داییجان ناپلئون» و شخصیتی به همین نام، به شهرت رسید.
بهرام حیدری نویسندهٔ بختیاری ایرانی است. او از نویسندگان نوگرای دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ است و به همراه نویسندگان دیگری از جمله عدنان غریفی ناصر تقوایی، احمد محمود، احمد آقایی، منصور خاکسار، پرویز مسجدی، حسین رحمت، علی گلزاده، مسعود میناوی، ناصر مؤذن، محمد ایوبی، پرویز زاهدی و نسیم خاکسار از شکلدهندگان داستاننویسی جنوب است. بدون شک، بهرام حیدری را باید یکی از معدود نویسندگان آوانگارد در زمینهٔ ادبیات روستایی–اقلیمی ایران به حساب آورد. یکی از نسل کمیاب و گمشده، که همواره ناشناس و گمنام باقی ماند و به خاطر خاستگاه طبقاتی و ذهنیت خاص و بیپروایِ خویش که خیلیها را خوش نمیآمد، نتوانست در اذهان و قلوب بسیاری از روشنفکران آن زمان، راهی بیابد. حتی در زمانی که کتاب «لالی» وی به همراه کتاب «نان و گل» نسیم خاکسار به عنوان بهترین مجموعه داستانهای سال ۱۳۵۸ شناخته شدند، او هنوز گمنام بود و شاید جامعهٔ ادبی آن زمان، به خاطر نثر و فضاهای داستانیاش، نتوانست او را تاب بیاورد و به خاطر بسپارد.
نسیم خاکسار (۱۳۲۲ آبادان) از نویسندگان و نمایشنامهنویسان ایرانی است. از او ۲۶ جلد کتاب تاکنون چاپ شده است. چندین اثر آقای خاکسار به زبان هلندی نیز ترجمه شدهاست. این اثرها عبارتند از: بقال خرزویل، سفر تاجیکستان، بادنماها و شلاقها و نمایشنامهٔ زیر سقف. نسیم خاکسار در دانشسرای معلم در اصفهان و همدان تحصیل کرد و چند سالی در روستاهای آبادان و بویراحمد آموزگار بود. او داستاننویسی را از سال ۱۳۴۴ آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ بازداشت شد. وی پس از انقلاب ناچار به ترک ایران شد و در هلند اقامت نمود. دوستی دارم که گاهبهگاه او را میبینم. او هم در اینجا زندگی میکند؛ با اینتفاوت که او نویسنده و نوازنده است و من در قالیفروشیای که با کرامت،بعد از جداییاش از مریم و آمدنش به هلند، علم کردهایم قالیچه و گلیمهایکهنه را رفو میکنم. البته یکی دو ماهی است که بهطور موقت سر کار نمیروم.کرامت هم مرا به حال خودم گذاشته است و تنهایی مغازه را میگرداند.کرامت چون معتقد است این تنها شغلی است که به من میخورد زیاد نگراننیست. میداند بعد از یافتن کمی تعادل دوباره بهکارم برخواهم گشت ورفوکردن جاهای شندرة قالیچه و گلیمها را به عهده خواهم گرفت.
"در این کتاب، چهار نوشته از صادق هدایت به چاپ رسیده است. نخستین، "اصفهان نصف جهان" نام دارد که شرح سفر و مشاهدات صادق هدایت از اصفهان است. او در ایام تحصیل سفری چهار روزه به اصفهان میکند و گزارش این سفر را در قالب تکلیف درسی عرضه مینماید. سفرنامه با نقل خاطرهای از دوره تحصیل نویسنده آغاز میشود؛ سپس از ماجراهای بین راه سخن میرود. مشاهدات هدایت از خیابان چهارباغ، چهل ستون، میدان شاه، مسجد شاه، عالی قاپو، مسجد شیخ لطفالله، پل خواجو، مسجد جامع، مدرسه هارونیه، امامزاده اسماعیل، دارالبتی یا دارالبطیخ، محله جلفا و کلیسای آن، به طور کلی مردم و آداب معاشرت و مناظر دیگر شهر مطلب بعدی را تشکیل میدهند. دومین مطلب با عنوان "مرگ"، نوشته کوتاهی است درباره مرگ از نویسنده بلژیکی به نام "گان" که ظاهرا صادق هدایت ترجمه کرده است. دو نوشته دیگر، دو داستان کوتاه است به نامهای "سامپینگه" و "هوس باز"."
مهشيد اميرشاهي متولد 1319 در تهران است. او فعاليت ادبي خود را با ترجمه و ويراستاري كتابهايي براي كودكان آغاز كرد، و اولين مجموعه داستانش به نام "كوچهي بنبست" در سال 1345 منتشر شد. در چهار سال پس از آن سه مجموعه به نامهاي "سار بي بي خانم"، "بعد از روز آخر" و "به صيغهي اول شخص مفرد" از وي به چاپ سپرده شد. آثار ديگر او "در حضر"، "در سفر" و "مادران و دختران" است كه در خارج از ايران منتشر شدهاند. بخشی از کتاب در حضر نوشته مهشید امیرشاهی : من این مردم را نمی شناسم– مردمی که در چشمهایشان به جای حیای آشنا، بیشرمی بیگانه جا دارد. زبانشان را نمی فهمم – زبانی که درعوض سخن شیرین، بار تلخ شعار گرفته است. این مردمی که پا را به تجاوز بر میدارند و در سر نقشهٌ تهاجم دارند، از من دورند. این مردمی که دستشان چنگ است و دلشان از سنگ، با من نیستند. من این مردمان را نمیشناسم، زبانشان را نمیدانم. این عربده جویان از کجا آمدهاند؟ به کجا میروند؟ از خاک این ملک چه میخواهند؟ به سرنشینان این سرزمین چه می گویند؟ در حضر روایتی از ماجرای انقلاب 57 از دید یک نویسنده زن (خود خانوم امیرشاهی) است.
مردم همیشه درباره آفرینش جهان و مردمان اندیشده اند . آنها می خواستند بدانند از که و از چه به وجود آمده اند و به همین دلیل افسانه های بسیاری برای آفرینش ساخته اند . هر کشوری بنابر چگونگی سرزمین و روحیه مردمش افسانه ای ویژه خویش دارد. ایرانیان نیز درباره آفرینش جهان افسانه ای دارند که در کتابی بنام بندهش آمده است . داستان این کتاب با بهره گیری از داستان آفرینش بندهش نوشته شده است .
آنچه در نمایش «کلفتها» میبینیم ظاهرا از ماجرایی واقعی گرتهبردرای شده است. جنایت دو خواهر خدمتکار به نام پاپن که بانوی خود را کشته و قطعهقطعه کردهاند. شعر آنار خدمتکار ژان کوکتو در پس این داستان جنایی، «ژان ژنه» موضوع مورد علاقهی خود را مییابد و میپرورد. تقابل جامعهی مطرود و محترم در آمیزهای از عشق و نفرت؛ اما چنان که لوسین گلدمن نشانه داده است«اگر چه قشر اجتماعی ژنه از جامعهی محترم طرد شده است اما ژنمه این طردشدگی را به درون انسان سوق میهد.» انسان طرد شده، جامعهی محترم را در وجود خود باز میپرورد و در آن واحد به آن عشق و هم نفرت میورزد. آنچه برای ژنه در ماجرای خواهران پاپن جالب توجه است، همین وجه وجودی و هستیشناسانه طردشدگی است. در واقع ژنه قصه را تطهیر کرده، فقط جوهر آن را نگاه داشته و آن را به صورت یک رمز ارائه کرده است. او تم طردشدگی را در کلفتهای میپروراند. پس ظاهر جنایی نمایش واپس مینشیند و صحنهی نمایش به صحنهای جادویی و قساوتبار برای عریان ساختن دوگانگی انسان فرودست بدل میشود.
قصه ای به لطافت یاسهای سپید در شبهای تنهایی.. داستانی از عشق و وفاداری و آنچه روزگاری نام عهد و پیمان بر آن نهادند و امروز اثری از آن دیده نمی شود مگر.. آنان که کوله بار عهد را تا آخرین نفس بر دوش کشیدند تا قصه عشقشان بر سینه سپید دفتر عشق جاودانه بماند.. و دلباختگانی که در کنار هم ماندند، عهد نشکستند تا از عشق در روزگار ما سرگذشتی بسازند که ورد زبان ها گردد. سرگذشت واقعی «کوله بار عهد» که داستانی به شورانگیزی باران اشک عشاق است را بخوانید و آنرا برای یکدیگر بازگویید.
مارگریت دنادیو با نام هُنری مارگریت دوراس (۱۹۱۴ – ۱۹۹۶) نویسنده و فیلمساز فرانسوی است. برخی از منتقدان ادبی لقب «بانوی داستاننویسی مدرن» را به او دادهاند دوراس در ۴ آوریل ۱۹۱۴ در خانوادهای فرانسوی در ویتنام جنوبی زاده شد و پس از دبیرستان برای ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی به دانشگاه سوربن در فرانسه رفت اما به نویسندگی روی آورد. مدتی نیز به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد و بعد از آن جدا شد.
دوراس در ۳ مارس سال ۱۹۹۶ در سن ۸۲ سالگی در شهر دیژون (Dijon) در فرانسه درگذشت.
دوراس جایزه ادبی گنکور را در سال ۱۹۸۴ به دلیل نوشتن رمان عاشق دریافت کرد.
رمان «عاشق» او بسیار پرفروش شد و به دهها زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد. مدراتو کانتابیله و فیلمنامهٔ هیروشیما، عشق من (فیلم برگزیده جشنواره فیلم کن) نیز از اوست
وی با نام هرشل گولدبرگ/Herschel Goldberg در ۱۹۰۱ در روسیه متولد شد. والدینش اسرائیل و سلیا گولدبرگ، در ۱۹۰۵ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند. هرشل در آمریکا شروع به تحصیل کرد، اما در کلاس هفتم مدرسه را رها کرد و به زودی خود را در میان تبهکاران یافت. بر خلاف و وی برادرش هایمان گولدبرگ/ Hyman Goldberg به تحصیل ادامه داد و در روزنامه های متعدد شروع به انتشار مقالات خود کرد. بعدها در نیویورک پست منتقد غذا شد چند کتاب از جمله “مامور ما در آشپزخانه”، و “پرودنس پنی/Prudence Penny”(یکی از معروف زنان آشپز) تالیف کرد. علت گرایش هایمان به نوشتن درباره غذاها را شاید بتوان در حادثه ای جست که در ۱۹۱۲ منجر به بستری شدن پدرش در بیمارستان شد. اسرائیل گولدبرگ برای عمل جراحی به بیمارستان رفت و سلیا در غیاب وی، شروع به پختن غذا برای مردان همسایه کرد تا بتواند پولی گرد آورده و خانواده اش از اروپا به آمریکا بیاورد. زمانی که اسرائیل از بیمارستان مرخص شد، خیلی سریع دریافت که سلیا کسب و کار خوش آتیه و درخشانی به راه انداخته است. این اتفاق انگیزه اسرائیل در تاسیس یک رستوران شد و طبعاً تمام فرزندانش-هری و هایمان- به او در اداره این رستوران کمک کردند. هرشل در ۱۹۳۲ گری با میلدرد بکر/ Mildred Becker ازدواج کرد، و صاحب سه فرزند به نام های بورلی، هاروی و شمعون شدند. وی پس از تصادفی در پنجمین دهه عمرش که منجر به بستری شدن او در بیمارستان شد، تصمیم به نوشتن زندگی نامه اش در دهه بیست و سی گرفت. دورانی که تبهکاران خرید و فروش در نیویورک را زیر نفوذ خود گرفته بودند. وی برای حفاظت از خود و خانواده اش، نام خانوادگی خود را به گری تغییر داد. هری گری در اکتبر ۱۹۸۰ و مدت بسیار کوتاهی پیش از آغاز فیلمبرداری “روزی روزگاری در آمریکا” بر اساس اولین کتابش “اوباش” درگذشت. اقتباس سه ساعت و نیمه سرجیو لئونه از کتاب وی منجر به خلق شاهکاری شد که بی تعارف می شود آن را یکی از سه درام جنایی/گنگستری برجسته کل تاریخ سینما لقب داد. رابرت دنیرو در این فیلم نقش دیوید آرونسون ملقب به نودلز/ David “Noodles” Aaronsonرا بازی کرده که در واقع نام مستعاری است که هرشل گولدبرگ برای خود برگزیده بود. ۱۹ سال پس از مرگ گولدبرگ، در دسامبر ۱۹۹۹، پسرش شمعون ستاره ای در پیاده روی ستارگان در پالم اسپرینگز به یاد هری “نودلز” گری نصب کرد
از زبان نویسنده : پدر و دختری که بعد از ۱۸ سال برمیگردن به ایران…پیش خانواده ای که طرد شده بودن…و این وسطا یه پسر خوشتیپ و خشن هم داریم ها خودم که دوسش میدارم زیــــــــاد……
خلاصه داستان : مژده یه دختر معمولیه که داره تو سخترین موقعیت زندگیش ،گذشته اش رو مرور میکنه . از ازدواج اجباریش با پسر دوست پدرش به اسم حمید شروع میکنه که علی رغم اینکه بر خلاف میلش وادار به قبولش شده ،می خواد با چنگ و دندون زندگیش رو حفظ کنه …
حجم کتاب:۳٫۱۹ مگابایت پی دی اف و ۱٫۰۲ مگابایت اندروید و ۰٫۹۱ مگابایت جاواو ۲۰۵ کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
باربد تنها پسر خانواده در راه بازگشت به خانه با دختری تصادف می کند و به جای رساندن او به بیمارستان، او را به خانه می برد. دختر جوان دچار فراموشی شده است. پزشک خانواده پرونده پزشکی تمییزی برایش درست کرد و به عنوان دختر خانواده ایمانی ادعا می کند او از پله ها افتاده. باربد از همان ابتدا حاضر به پذیرفتن او به عنوان دختر خانواده و خواهر خود نیست. دوستش دارد. خانواده برای او شناسنامه می گیرد و او ایمان می شود. پزشک خواستگار غزل می شود و
حجم : ۵٫۴۲مگابایت پی دی اف و ۱٫۰۸مگابایت اندروید و ۱٫۰۵مگابایت جاوا و ۴۴۰کیلو بایت epub
خلاصه داستان:
رمانی مختلط از آرتان و ترسا ، نیما و طرلان ( قرار نبود ۲ ) توسکا و آرشاویر ، احسان و طناز ( توسکا ۲ ) آراد و ویولت ( جدال پر تمنا ۲ ) … همه شخصیت ها با هم روزای بارونی رو می سازن …
توضیحات : «علیک سلام ننه جون-عیدت مبارک- صد سال به این سالها! .زیر سایه امام زمون، کربلای معلا، نجف اشرف. مگه عیدی بشه و سالی بیاد و بره که این ورا پیدات بشه! چرا سری به این ننه جونت نمیزنی؟ ای بیغیرت،من که با شماها این قدر محبت دارم چرا شما پوست کلفتها به من محلی نمیذارین؟ ننه جون خیلی خوش اومدی.چی بگم؟من که بلد نیستم به شما فکلیا بگم:تربیک- چه میدونم تبریک عرض میکنم.ما قدیمیها دیگه کجا این حرفارو بلد میشیم؟ خوب ننه جون بیا این بالا رو تشک بشین، دهنتو شیرین کن….ننهجون پس چرا نمیخوری ؟شاید بدت اومده که چرا تخمه و گندم شادونه گذاشتم جلوت؟ ها؟ ای قرتی! این قرتیبازیها رو بنداز دور مس بچه آدم تخمه بشکن
توضیحات:پنجره اتاقم درست به روی خیابان گشوده می شد و پنجره که باز می ماند من به آسانی می توانستم بیرون را تماشا کنم موقع روز تک درختی که پایین پنجره بود بر روی اتاقم سایه می افکند و شبها نیز چراغ برق کنار خیابان اتاقم را روشن می نمود. ساختمانهای مجلل و باشکوهی که در مقابل پنجره ام قرار داشتند به آن مغازه های کوچک و بزرگ که در پشت ویترین آنها گاهی….
توضیحات:«ژول ورن» نویسنده شهیر فرانسوى است که از او و «اچ جى ولز» با عنوان پدر داستان هاى علمى، تخیلى یاد مى شود. داستان هاى «ژول ورن» رده سنى خاصى نمى شناسد و نوجوانان و بزرگسالان همگى از داستان هاى او که روح متهورانه قرن نوزدهم را در خود دارد لذت یکسان مى برند، داستان هایى که از شیدایى و افسون پیشرفت هاى علمى بشر و اختراعات باور نکردنى او حکایت مى کنند. اغلب آثار «ژول ورن» در قالب یک سفرنامه روایت مى شود و خوانندگانش را گاهى «از زمین تا ماه» و گاهى به «سفر به اعماق زمین» رهنمون مى شود و در خلال این داستان ها بسیارى از اختراعات بشرى را پیشگویى مى کند. در میان بهترین آثار کلاسیک «ژول ورن» اما داستان «دور دنیا در هشتاد روز» از اهمیت و محبوبیت بالاترى برخوردار است. ژول ورن کتاب صاحب جهان را در سال ۱۹۰۴ نوشت.
توضیحات:مجموعه ۸ جلدی آنی شرلی سرگذشت دختری یتیم اما سرزنده و شاد است که با پشتکار به تحصیل ادامه میدهد. آنی شرلی دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیم خانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوه تخیل بی حد و مرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش ، سعی می کند....بقیه را دانلود کنید خودتان می فهمید.